جدول جو
جدول جو

معنی علی اوسط - جستجوی لغت در جدول جو

علی اوسط
(عَ یِ اَ سَ)
علی میانی. علی وسط. در مقابل علی اکبر و علی اصغر. این ترکیب در تداول فارسی به سکون یاء تلفظ می شود. و بصورت یک کلمه برای نام کسان بکار می رود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از علم اوسط
تصویر علم اوسط
علم ریاضی
فرهنگ فارسی عمید
(عَ یِ اَ)
ابن زید بن محمد بن حسین بن سلیمان بن ایوب انصاری اوسی خزیمی بیهقی شافعی، مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی بیهقی و ظهیرالدین (ابوالحسن علی بن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَیِ)
ابن عبدالله بن سنان طوسی تیمی. مکنی به ابوالحسن. از بزرگان علمای کوفه. رجوع به طوسی (ابوالحسن علی...) و معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 229 شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن محمد بن رضا بن محمد بن حمزۀ حسینی موسوی طوسی. مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن دفترخوان. ادیب و شاعر بود و در چهارم صفر سال 589 هجری قمری در حماه متولد شد و سپس به اربل در بغداد سفر کرد و در چهارم ربیعالاّخر سال 655 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- الطلایع. 2- کتاب شاهنار، که سوءالات و جوابهایی است به نظم بین دو حکم الهی و طبیعی. 3- مبارز الاقران فی تخمیس المعلقات، در مدح اهل بیت. 4- المجلی. 5- ناصرالحق. (از معجم المؤلفین از الوافی صفدی ج 12 ص 165 والنجوم الزاهرۀ ابن تغری بردی ج 7 ص 57 و اعیان الشیعۀ عاملی ج 42 ص 26)
ابن اسحاق طوسی. وی پدر خواجه نظام الملک و از عمال دیوان سلجوقیان بود و به سخاوت و کرم و مروت شهرت داشت. اما صاحب جامعالتواریخ جلالی گوید که پدر خواجه نظام الملک ’محمد’ نام داشت. (از حبیب السیرچ خیام ج 2 ص 494) (دستورالوزراء خوندمیر ص 150)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن محمد (فتحا) سوسی سملالی. مکنی به ابوالحسن. متوفی درسال 1328 هجری قمری او راست: طوالع الحسن و اتباع السنن بظهور رایه سیدنا و امیرنا مولانا الحسن. (از معجم المؤلفین از دلیل مؤرخ المغرب ابن سوده ص 182)
مکنی به ابوالحسن. مورخ بود و در سال 1364 هجری قمری درگذشت. او راست: أخبار الحاج حسن الاضرانی. (از معجم المؤلفین از دلیل مورخ المغرب ابن سوده ص 210)
لغت نامه دهخدا
(عَ سُ)
ابن احمد بن احمد بن محمد بن یوسف بلصفوری ازهری مالکی. وی ادیب و نویسنده وشاعر و روزنامه نگار بود. و در سال 1280 هجری قمری در شهر بلصفوره، از شهرهای استان جرجا، در مصر متولد شدو سپس به قاهره رفت و تحصیلات خود را در جامع ازهر ادامه داد. وی مجلۀ هفتگی ’الاّداب’ و سپس روزنامۀ ’المؤید’ را منتشر کرد. و او را در سیاست مصر و جهان اسلام مقامی بود. و مشیخۀ سجادۀ وفائیه را نیز به عهده داشت. و در 25 ذی قعده سال 1331 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- ایام الخدیوی عباس الثانی فی دارالسعاده. 2- بیان فی خطهالمؤید تجاه الدوله العلیه العثمانیه. 3- التعلیم فی مصر و حظ المسلمین و الاقباط منه. 4- مقالات قصر الدوباره. 5- نسیم السحر و یا نسمهالسحر، که دیوان شعر کوچکی است. (از معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ سِ)
ابن عاصم بن صهیب واسطی مکنی به ابوالحسن. از محدثان بود. در سال 105 هجری قمری متولد شد. وی شخصی پرهیزکار و پارسا و اصلش از واسط بود ولی در بغداد سکونت گزید و در سال 201 هجری قمری در همان شهر درگذشت. (از الاعلام زرکلی از تذکره الحفاظ ج 1 ص 291 و میزان الاعتدال ج 2 ص 228 و تاریخ بغداد ج 11 ص 436). و نیز رجوع به ابوالحسن (علی بن عاصم...) شود
ابن محمد بن عبدالرحیم بن دینار بصری واسطی کاتب. مکنی به ابوالحسین. رجوع به علی بصری (ابن محمدبن...) شود
ابن ابی محمد بن ابی سعد بن عبدالله واسطی. مشهور به دیوانی و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی دیوانی شود
لغت نامه دهخدا
(عِ قِ اَ / اُو سَ)
عشق حکماء و علماء است به تفکر و تعمق در صنع خدای متعال و حقایق موجودات. (از فرهنگ علوم عقلی)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ اَ طَ)
ابن حسن ذهلی افطس، مکنّی به ابوالحسن. وی محدث و حافظ و از مردم نیشابور بود و وفات او بعد از سال 251 هجری قمری بوده است. او راست: المسند. (از معجم المؤلفین بنقل از تذکرهالحفاظ ذهبی ج 2 ص 100)
ابن علی بن حسین بن علی علیهم السلام. وی یکی از فرزندان امام زین العابدین (ع) است که به گفتۀ صاحب تاریخ گزیده به ’افطس’ ملقّب بود. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 68)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است جزء دهستان سیارستاق قشلاقی، بخش رودسر، شهرستان لاهیجان. واقع در 10 هزارگزی جنوب خاوری رودسر، و 5 هزارگزی جنوب راه شوسۀ رودسر به شهسوار. ناحیه ای است جلگه و دارای آب وهوای معتدل مرطوب. سکنۀ آن 95 تن است. آب آن از رود خانه پل رود تأمین می شود. و محصول آن غلات و مرکبات است. اهالی به زراعت اشتغال دارند و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از علم اوسط
تصویر علم اوسط
دانش میانین دانش انگارش (ریاضی)
فرهنگ لغت هوشیار
علی رووس الشهاد: در ریخت بحلق من علی روس صدر متر دطاس مثردیطوس. (نحفه العراقین)
فرهنگ لغت هوشیار